vasael.ir

کد خبر: ۱۲۷۳۷
تاریخ انتشار: ۳۰ بهمن ۱۳۹۷ - ۱۸:۳۸ - 19 February 2019
آیت الله کعبی / ۱۱۶

فقه جهاد | بررسی اخبار سیوف پنج‌گانه در مورد جهاد ابتدائی

وسائل ـ آیت الله کعبی گفت: اينکه روايت می‌گويد سه شمشير برافراخته شده است. «ثَلَاثَةٌ مِنْهَا شَاهِرَةٌ»؛ يعنی جهاد از بعثت پيامبر(ص) تا ظهور حضرت حجت(ع) وجود دارد. پس اين شمشير جهاد در غلاف گذاشته نشده است «وَ لَنْ تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا». می‌توان استفاده کرد که يکی از ادله جهاد در عصر غيبت نيز همين فراز از روايت است.

به گزارش خبرنگار وسائل، آیت الله عباس کعبی استاد درس خارج فقه جهاد | بررسی اخبار سیوف پنج‌گانه در مورد جهاد ابتدائیحوزه علمیه قم  29 مهر ماه سال 1397 در صد و شانزدهمین جلسه درس خارج فقه جهاد که در موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) برگزار شد، اسیاف پنج‌گانه را در مورد جهاد ابتدائی بررسی کرد.

وی در توضیح این مطلب گفت: امام باقر(ع) مي فرمايد شمشير اول از آن سه شمشير، مربوط به مشرکان عرب است که تا ظهور حضرت حجت(ع) نيز ادامه دارد. خداوند نيز فرمود مشرکين را هر جا يافتيد بکشيد و... که حضرت رسول(ص) اسير و برده گرفت، بخشيد، و فديه نيز براي آزادي اسرا قبول کرد.

استاد درس خارج حوزه علمیه قم ادامه داد: شمشير مربوط به اهل ذمه است که در این زمینه دو آيه داشتيم «با آنان به نيکي سخن کنيد» و آيه جزيه؛ که آيه دوم آيه نخست را نسخ کرد و فرمود «با آنان بجنگيد تا اينکه يا کشته شوند، يا جزيه بدهند. 

آیت الله کعبی با اشاره به روایتی از امام صادق(ع) در این زمینه، گفت: این روايت بسيار مهمي است و احکام خاصي را ذکر کرده است بنابراين بحث سندي آن بايد صورت بگيرد. تا ببنيم مي توانيم احکام آن را بپذيريم يا خير؟

وی تصریح کرد: باید دید که آيا از اين روايت مي توان استفاده کرد که علت قتل، کفر محض است يا خير؟ وجه استفاده همان سه سيف شاهر است نسبت به مشرکين و اهل کتاب. اگر بتوان چنين احکامي را استفاده کرد، آنگاه مي توان گفت يکي از راه‌هاي دعوت به خدا، کشيدن شمشير است.

 

خلاصه درس جلسه گذشته

آیت الله عباس کعبی در جلسه گذشته روایات سیف در مورد جهاد ابتدائی را مورد بررسی قرارداد و گفت: بخشي از اين روايات در مورد جهاد، ارتباط دادن مقاتله با قول «لا اله الا الله» است که در روايات اهل سنت و شيعي آمده است. در کتاب «السنن النبويه في مصادر المذاهب الاسلاميه» با اين عنوان آمده است «الامر بالجهاد حتي يشهد الناس بلا اله الا الله».

وی افزود: ظاهر روايات، اين است که شمشير بالاي سر طرف است تا بگوييد لا اله الا الله وگرنه تو را مي کشم. آن هم نسبت به کساني که کفر محض دارند، حتي اگر اهل اذيت و آزار نباشند. در حالي که روايات از اين جهت تمام نيست.

استاد درس خارج حوزه علمیه قم بیان داشت: در روایت سنن ابی داود آمده است پيامبر(ص) مي فرمايد خدا مرا امر به جهاد و مقاتله با مردم کرده تا لا اله الا الله بگويند. بعضی ها از این آیه استدلال به جهاد ابتدائی کرده اند.

عضو مجلس خبرگان رهبری ادامه داد: روایت در مقام بيان اين نيست که شما با کساني که کفر محض دارند، بجنگيد تا لا اله الا الله بگويند. اما روایات در مقام بيان کيفيت قتال است. مي فرمايد در کيفيت قتال، اگر آن کسي که شما با او مي جنگيد، حتي اگر کافر سرکش، طاغوت، معتدي و ظالم و... باشد، اگر بگويد لا اله الا الله و مسلمان شدم، ديگر رها کنيد. نگوييد فريب و نقشه است.

آیت الله کعبی اظهار داشت: يعني لا اله الا الله خط قرمز قتال است. چون فلسفه جهاد في سبيل الله تحقق حاکميت دين است. بنابراين آن سرکش ها و طواغيت نيز اگر لا اله الا الله گفتند، ولو منافقانه هم باشد و در دل هم ايمان نداشته باشند، کافيست. اين اشاره به کيفيت قتال است.

 

مشروح مطالب مطرح شده در این جلسه را در ادامه می‌خوانید:

 

بررسي روايات سيف 3

همانطور که اشاره شد، بحث ما در اين جلسه در مورد حديث الاسياف است. اين روايت به عنوان خبر حفص نيز معروف است. خبر حفص در وسائل نيز نقل شده است و ما همان را نقل مي کنيم. صاحب جواهر(ره) نيز اين روايت را در خاتمه کتاب جهاد آورده است و ما انشاء الله بحث سندي و دلالي اين روايت را انجام خواهيم داد. حديث بسيار مهمي است.

 

خبر اسياف پنج‌گانه

وسائل الشيعه آورده است: «وَ بِالْإِسْنَادِ عَنِ الْمِنْقَرِيِّ عَنْ حَفْصِ بْنِ غِيَاثٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَأَلَ رَجُلٌ أَبِي ع عَنْ حُرُوبِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ كَانَ السَّائِلُ مِنْ مُحِبِّينَا».[1]

اينکه مي فرمايد: «وَ بِالْإِسْنَادِ عَنِ الْمِنْقَرِيِّ» يعني اسناد روايت قبل از اين، که چنين است: «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِيِّ جَمِيعاً عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِيِّ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ عِيَاض‏» يعني مرحوم کليني نقل مي کند.

حالا در اين روايتي که مي خوانيم تا سليمان بن داود منقري آمده و او از حفص نقل مي کند. او مي گويد از امام صادق(ع) که فرمود: مردي از پدرم(امام باقر(ع)) در مورد جنگ هاي اميرالمومنين(ع) سوال کرد. سائل نيز از دوستان اهل بيت(ع) بوده است.

امام باقر(ع) چنين پاسخ فرمود: «فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ ع بَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداً ص بِخَمْسَةِ أَسْيَافٍ ثَلَاثَةٌ مِنْهَا شَاهِرَةٌ فَلَا تُغْمَدُ حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا وَ لَنْ تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ مِنْ مَغْرِبِهَا فَإِذَا طَلَعَتِ الشَّمْسُ مِنْ مَغْرِبِهَا أَمِنَ النَّاسُ كُلُّهُمْ فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ فَيَوْمَئِذٍ لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمانِها خَيْراً».

خداوند متعال، پيامبر(ص) را با پنج شمشير مبعوث کرد. سه شمسير آن برافراخته است و در غلاف گذارده نمي شود مگر اينکه جنگ پايان يابد. و جنگ تمام نمي شود، مگر اينکه خورشد از مغرب طلوع کند! و اگر آفتاب از مغرب طلوع کند، مردم در امنيت خواهند بود. کنايه از اظهور حضرت بقيه الله الاعظم(عج) است.

سپس مي فرمايد: آن روز ديگر اگر کسي بخواهد توبه کند و مومن شود، در حالي که قبلا مومن نبوده يا تحصيل ايمان نکرده بود، فايده اي نخواهد داشت. يعني هنگام ظهور حضرت حجت(عج)، منافقان نيز در امان نخواهند بود و مجرد اسلام کافي نيست.

برخلاف زمان رسول الله(ص) که عنوان همين بود: «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَقُولُوا لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ»[2]. يعني ظاهر اسلام کافي بود. اما هنگامي که انشاء الله حضرت حجت(عج) ظهور مي کند، ديگر ظاهر اسلام کافي نيست؛ بلکه ايمان شرط است. لذا با منافقان نيز جنگ مي شود.

 

دو نکته مهم

بحثي درباره توبه در زمان ظهور است. قبل از ظهور قبول است، اما بر اساس اين روايت، بعد از اينکه حضرت غلبه کند و حکومت تشيل دهد و يک عده بخواهند مسالم شوند و بگويند ديگر ما قبول کرديم و تسليم هستيم، در حالي که واقعا قبول ندارند، آيا توبه شان قبول نيست؟

به نظر مي رسد، اطلاقات و عمومات توبه، از جمله روايت صحت توبه مرتد،[3] شامل آن زمان نيز بشود. توبه بر اساس آيات و روايات اين است که تا آخرين لحظه قبول مي شود، مگر اينکه مرگ را به چشم خود ببيند؛ مانند داستان فرعون که توبه امثال او هنگام مرگ، توبه قبول نيست.[4] يا مانند کسي که هنگام اجراي اعدام، توبه کند که ديگر قبول نمي کنند.

بحث ديگري که خارج از بحث ماست، اينکه روايت مي گويد: سه شمشير برافراخته شده است. «ثَلَاثَةٌ مِنْهَا شَاهِرَةٌ»؛ يعني جهاد از بعثت پيامبر(ص) تا ظهور حضرت حجت(ع) وجود دارد. پس اين شمشير جهاد در غلاف گذاشته نشده است: «وَ لَنْ تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا». مي توان استفاده کرد که يکي از ادله جهاد در عصر غيبت نيز همين فراز از روايت باشد. بنابراين روايت مي گويد، سه شمشير است که غلاف نمي شود تا زمان ظهور حضرت حجت(عج).

ادامه روايت مي فرمايد: «وَ سَيْفٌ مِنْهَا مَكْفُوفٌ وَ سَيْفٌ مِنْهَا مَغْمُودٌ سَلُّهُ إِلَى غَيْرِنَا وَ حُكْمُهُ إِلَيْنَا». در نسخه بدل آمده است: «سَيْفٌ مِنْهَا مَلفُوف»[5]؛ يعني يک شمشير از آن نيز پيچيده شده و شمشير ديگر پيچيده نشده، اما باز شده و در غلاف گذاشته شده است و در آوردن آن با ديگران است و حکمش با ما است.

يعني ديگران به دستور ما، بايد آن را بکشند. يعني شمشير «مغمود» يعني شمشير قصاص که ائمه(ع) يا جانشينان ايشان حکم مي دهند و اجراي آن به عهده اولياي دم است: «وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطانا».[6]

 

سيوف شاهره

سپس امام باقر(ع) مي فرمايد: «فَأَمَّا السُّيُوفُ الثَّلَاثَةُ الْمَشْهُورَةُ: فَسَيْفٌ عَلَى مُشْرِكِي الْعَرَبِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ جَلَّ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تابُوا يَعْنِي آمَنُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ فَهَؤُلَاءِ لَا يُقْبَلُ مِنْهُمْ إِلَّا الْقَتْلُ أَوِ الدُّخُولُ فِي الْإِسْلَامِ وَ أَمْوَالُهُمْ[7] وَ ذَرَارِيُّهُمْ سَبْيٌ عَلَى مَا سَنَّ رَسُولُ اللَّهِ ص فَإِنَّهُ سَبَى وَ عَفَا وَ قَبِلَ الْفِدَاءَ».

شمشير اول از آن سه شمشير، مربوط به مشرکان عرب است که تا ظهور حضرت حجت(ع) نيز ادامه دارد. خداوند نيز فرمود: مشرکين را هر جا يافتيد بکشيد و... که حضرت رسول(ص) اسير و برده گرفت، بخشيد، و فديه نيز براي آزادي اسرا قبول کرد.

«وَ السَّيْفُ الثَّانِي عَلَى أَهْلِ الذِّمَّةِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ فِي أَهْلِ الذِّمَّةِ ثُمَّ نَسَخَهَا قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ قاتِلُوا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ لا يُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ فَمَنْ كَانَ مِنْهُمْ فِي دَارِ الْإِسْلَامِ فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُمْ إِلَّا الْجِزْيَةُ أَوِ الْقَتْلُ وَ مَالُهُمْ فَيْ‏ءٌ وَ ذَرَارِيُّهُمْ سَبْيٌ وَ إِذَا قَبِلُوا الْجِزْيَةَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ حَرُمَ عَلَيْنَا سَبْيُهُمْ وَ حَرُمَتْ أَمْوَالُهُمْ وَ حَلَّتْ لَنَا مُنَاكَحَتُهُمْ وَ مَنْ كَانَ مِنْهُمْ فِي دَارِ الْحَرْبِ حَلَّ لَنَا سَبْيُهُمْ وَ لَمْ تَحِلَّ لَنَا مُنَاكَحَتُهُمْ وَ لَمْ يُقْبَلْ مِنْهُمْ إِلَّا الدُّخُولُ فِي دَارِ الْإِسْلَامِ أَوِ الْجِزْيَةُ أَوِ الْقَتْلُ».

شمشير مربوط به اهل ذمه است که دو آيه داشتيم: با آنان به نيکي سخن کنيد و آيه جزيه؛ که آيه دوم آيه نخست را نسخ کرد و فرمود: با آنان بجنگيد تا اينکه يا کشته شوند، يا جزيه بدهند.

تا آنجا که آيه مي فرمايد: «حَلَّتْ لَنَا مُنَاكَحَتُهُمْ» که مربوط به ازدواج با اهل کتاب است؛ که اطلاق آن ـ اگر سند روايت درست باشد ـ براي ازدواج کتابيه نيز مفيد است. هم ازدواج موقت و هم دائم. اما به شرط جزيه که مي شوند شهروند دولت اسلامي. 

البته آنها که شهروند دولت اسلامي نيستند، مانند کساني که در اروپا زندگي مي کنند، سبي آنها جايز است اما ازدواج جايز نيست؛ چون مِلک يمين و محارب هستند.

«وَ السَّيْفُ الثَّالِثُ سَيْفٌ عَلَى مُشْرِكِي الْعَجَمِ يَعْنِي التُّرْكَ وَ الدَّيْلَمَ وَ الْخَزَرَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي أَوَّلِ السُّورَةِ الَّتِي يَذْكُرُ فِيهَا الَّذِينَ كَفَرُوا فَقَصَّ قِصَّتَهُمْ ثُمَّ قَالَ فَضَرْبَ الرِّقابِ حَتَّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها فَأَمَّا قَوْلُهُ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ يَعْنِي بَعْدَ السَّبْيِ مِنْهُمْ وَ إِمَّا فِداءً يَعْنِي الْمُفَادَاةَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ أَهْلِ الْإِسْلَامِ فَهَؤُلَاءِ لَنْ يُقْبَلَ مِنْهُمْ إِلَّا الْقَتْلُ أَوِ الدُّخُولُ فِي الْإِسْلَامِ وَ لَا تَحِلُّ لَنَا مُنَاكَحَتُهُمْ مَا دَامُوا فِي دَارِ الْحَرْب».

مشرکين عجم، يعني ترک و ديلم و خزر، چون مرزهاي دولت اسلامي در زمان امام صادق(ع)، تا آنجا بود. که حضرت آيه مربوطه و تفسيرش را ذکر مي کنند.

 

سيف مکفوف

«وَ أَمَّا السَّيْفُ الْمَكْفُوفُ فَسَيْفٌ عَلَى أَهْلِ الْبَغْيِ وَ التَّأْوِيلِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى‏ فَقاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِي‏ءَ إِلى‏ أَمْرِ اللَّهِ فَلَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ إِنَّ مِنْكُمْ مَنْ يُقَاتِلُ بَعْدِي عَلَى التَّأْوِيلِ كَمَا قَاتَلْتُ عَلَى التَّنْزِيلِ فَسُئِلَ النَّبِيُّ ص مَنْ هُوَ فَقَالَ خَاصِفُ النَّعْلِ يَعْنِي أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع فَقَالَ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ قَاتَلْتُ بِهَذِهِ الرَّايَةِ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص ثَلَاثاً وَ هَذِهِ الرَّابِعَةُ وَ اللَّهِ لَوْ ضَرَبُونَا حَتَّى يُبْلِغُونَا الْمُسْعَفَاتِ مِنْ هَجَرَ لَعَلِمْنَا أَنَّا عَلَى الْحَقِّ وَ أَنَّهُمْ عَلَى الْبَاطِلِ وَ كَانَتِ السِّيرَةُ فِيهِمْ مِنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع مَا كَانَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فِي أَهْلِ مَكَّةَ يَوْمَ فَتْحِ مَكَّةَ فَإِنَّهُ لَمْ يَسْبِ لَهُمْ ذُرِّيَّةً وَ قَالَ مَنْ أَغْلَقَ بَابَهُ فَهُوَ آمِنٌ وَ مَنْ أَلْقَى سِلَاحَهُ فَهُوَ آمِنٌ وَ كَذَلِكَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع يَوْمَ الْبَصْرَةِ نَادَى لَا تَسْبُوا لَهُمْ ذُرِّيَّةً وَ لَا تُجْهِزُوا عَلَى جَرِيحٍ وَ لَا تَتْبَعُوا مُدْبِراً وَ مَنْ أَغْلَقَ بَابَهُ وَ أَلْقَى سِلَاحَهُ فَهُوَ آمِنٌ».

سيف مکفوف يعني هم در غلاف است و هم پيچيده شده و کنار گذاشته شده است. و آن جهاد عليه بغات و جهاد بر عليه باطن گرايان و ملل و نحل منحرف اسلامي است. بعد از آيه، حضرت رسول(ص) مي فرمايند: بعضي از شما بعد از من بر سر تاويل قرآن مي جنگيد همانطور که من بر سر تنزيل جنگيدم.

پرسيدند که وصله کننده نعل، کيست؟ فرمود: اميرالمومنين(ع) که در آينده قتال خواهد کرد. و عمار گفت: من سه دفعه زير پرچم علي(ع) در زمان رسول خدا(ص) در مقابل پرچم ابوسفيان جنگيدم؛ و اين(جنگ صفين) مرتبه چهارم است. به خدا قسم حتي اينان اگر با ما بجنگيند و ما را به سرزمين و نخلستان هاي حجر تبعيد کنند، باز هم مي دانيم که بر حقيم و آنها بر باطلند. چون شاخص همان سخن رسول الله(ص) است.

سيره اميرالمومنين(ع) با بغات نيز مانند سيره رسول الله(ص) در فتح مکه بود. هيچ کدام از ذريه اهل مکه را اسير نکرد و فرمود: هر کس درب خانه اش را ببندد، در امنيت است و هر کس سلاحش را زمين بگذارد و وارد خانه ابوسفيان شود، او نيز در امنيت است.

اميرالمومنين(ع) نيز در روز بصره همين را فرمود: هيچ يک از ذريه ها(از ناکثين) را اسير نگيريد، و مجروحان را نکشيد و فراريان از اهل بغي و ناکثين را نيز نکشيد. هر کس در خانه اش را ببندد و سلاحش را زمين بگذارد، او در امان است.

 

سيف مغمود

«وَ أَمَّا السَّيْفُ الْمَغْمُودُ فَالسَّيْفُ الَّذِي يَقُومُ بِهِ الْقِصَاصُ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَيْنَ بِالْعَيْنِ فَسَلُّهُ إِلَى أَوْلِيَاءِ الْمَقْتُولِ وَ حُكْمُهُ إِلَيْنَا»؛ اما شمشير در غلاف، شمشيري است که با قصاص کشيده مي شود. کشيدن آن با اولياي مقتول است اما حکم آن با ما ائمه(ع) است.

 

حکم انکار سيوف

ادامه حديث مهم است: «فَهَذِهِ السُّيُوفُ الَّتِي بَعَثَ اللَّهُ بِهَا مُحَمَّداً ص فَمَنْ جَحَدَهَا أَوْ جَحَدَ وَاحِداً مِنْهَا أَوْ شَيْئاً مِنْ سِيَرِهَا أَوْ أَحْكَامِهَا فَقَدْ كَفَرَ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ ص».

اين پنج شمشير که سه تاي آن(مشرکين عرب و عجم و اهل کتاب) کشيده شده که از آنها جز اسلام و قتل پذيرفته نيست. باقيمانده ها نيز اسير مي شوند و در مورد اهل کتاب اسلام، قتل يا جزيه است. و دو شمشير ديگر که در غلاف بود.

امام باقر(ع) مي فرمايد: کسي که اين شمشيرهاي پنج‌گانه را منکر شود، يعني منکر جهاد تا ظهور امام زمان(ع) يا در عصر غيبت شود يا به معناي وجوب قتل اين موارد، يا منکر يکي از پنج شمشير شود، يا بعضي از سيره ها و احکام اين شمشيرها را منکر شود، همانا به آنچه خدا بر پيامبر(ص) نازل فرموده، کافر شده است؛ چون منکر ضروريات ديني شده است و حکم منکر، کافر است.

صاحب وسائل نيز در پايان مي فرمايد: اين روايت در خصال عن ابيه عن سعد بن عبد الله عن قاسم بن محمد آورده است.[8] شيخ طوسي(ره) نيز به اسناده عن محمد بن حسن الصفار آورده است.[9] و حکم اموال مشرکين و زراريشان و حکم اموال اهل کتاب و زراري و مناحکتشان را ترک کرده است. و باسناده عن محمد بن احمد بن يحيح عن محمد بن علي بن محمد قاساني نيز مانندش را آورده است.

بنابراين اين روايت را، با اسانيد مختلف، هم شيخ کليني(ره)، هم شيخ صدوق(ره) و هم شيخ طوسي(ره) ذکر کرده اند.

 

جمع بندي

روايت بسيار مهمي است و احکام خاصي را ذکر کرده است بنابراين بحث سندي آن بايد صورت بگيرد. تا ببنيم مي توانيم احکام آن را بپذيريم يا خير؟

آيا از اين روايت مي توان استفاده کرد که علت قتل، کفر محض است يا خير؟ وجه استفاده همان سه سيف شاهر است نسبت به مشرکين و اهل کتاب. اگر بتوان چنين احکامي را استفاده کرد، آنگاه مي توان گفت: يکي از راههاي دعوت به خدا، کشيدن شمشير است.

 

بحث سندی

دو نفر در اين روايت «اسياف خمسه» وجود دارند که بايد نسبت به آنها بحث کنيم؛ سليمان بن داود منقري و حفص بن غياث. گفته شده هر دو سني مذهب و عامه هستند. البته برخي نسبت به عامه بودنشان تشکيک کرده اند. خصوصا که در روايت نيز آمده است: «وَ كَانَ السَّائِلُ مِنْ مُحِبِّينَا».[10]

 

سليمان بن داود منقری

در مورد سليمان بن داود منقري، نجاشي مي گويد: «سليمان بن داود المنقري‌: أبو أيوب الشاذكوني بصري، ليس بالمتحقق بنا، غير أنه روى عن جماعة أصحابنا من أصحاب جعفر بن محمد [عليه السلام]، و كان ثقة. له كتاب.

أخبرناه عدة من أصحابنا عن محمد بن وهبان بن محمد قال: حدثنا أبو القاسم علي بن محمد بن كثير بن حمويه العسكري الصوفي قال: حدثنا‌ أبو عبد الرحمن محمد بن أحمد الزعفراني عن القاسم بن محمد عنه به».[11] «ليس بالمتحقق بنا». يعني معلوم نيست که اين از ما باشد و شيعه باشد و در شيعه بودنش شک هست. ولي رواياتي از المام صادق(ع) نقل کرده و داراي کتابي است.

علامه حلي(ره) در کتاب رجال خود، سيلمان را در قسم دوم ذکر مي کند؛ يعني در بخش ضعفاء و تضعيفش مي کند؛ خلافا للنجاشي. براي تضعيفش نظر ابن غضائري را ذکر مي کند و نقل مي کند که ابن غضائري گفته است: «انه ضعيف جدا لا يلتفت اليه» و علامه عبارتي دارد که نبايد اين نقل غضائري را مورد توجه قرار دهيم.

عبارت اين است: « يوضع كثيرا على المهمات».[12] يعني روش اين سليمان بن داود، اين است که در مسائل بسيار مهم، در بين روايات بسيار مهم، اندکي کم و زياد مي کرد و تمام روايت را خراب نمي کرد. بلکه نقاط حساس را کم و زياد مي کرد. مانند مسائل دماء و سيوف پنج گانه که مورد بحث و بسيار مهم است، از آن موارد است. 

همين نقطه ضعف، موجب مي شود که مساله دماء در مقابل اينهمه آيات و روايات که بحث کرديم، نمي توانيم به اين روايت اخذ کنيم مخصوصا که در انتها مي فرمايد کسي که يکي از اينها را منکر شود، کافر است.

علامه مجلسي(ره) نيز در «وجيزه» مي فرمايد: سليمان بن داود نيز ضعيف است.[13]

اما مرحوم آقاي خوئي(ره) در «معجم رجال احاديث» چند استدلال ذکر مي کند و در نهايت سليمان بن داود منقري را توثيق مي کند. يکي از استدلالات ايشان اين است که يکي از مباني آقاي خوئي(ره) در توثيقات، توثيقات عامه است.

يعني هر کس علي بن ابراهيم توثيق کند، او موثق مي شود و اقاي خوئي(ره)،‌ کتاب علي بن ابراهيم قمي را جزو توثيقات عامه ذکر مي کند. و چون علي بن ابراهيم قمي از سليمان روايت نقل کرده است، پس او موثق است.

استدلال دوم آقاي خوئي (ره) اين است که نجاشي(ره) نيز سليمان را توثيق کرده است. عبارت آقاي خوئي اين است: ««ثم لا ينبغي الإشكال في وثاقة الرجل، فإن النجاشي و علي بن إبراهيم قد وثقاه، فلا يعتمد على ما نقله العلامة عن ابن الغضائري، و ذلك لما مر من جهالة طريق العلامة إلى كتاب ابن‌ الغضائري، و أن نسبة الكتاب إليه لم تثبت، و لا أثر لتضعيف المجلسي ـ قدس سره ـ لأنه مبني على الاجتهاد أو على ما نقله العلامة عن ابن الغضائري، و من هنا يظهر أنه لا وجه لعد الرجل في الضعفاء كما صنعه العلامة و ابن داود. و طريق الشيخ كطريق الصدوق إليه ضعيف بالقاسم بن محمد».[14]

اينکه علامه از ابن غصائري نقل کرده، قابل اعتماد نيست، چون کتاب ابن غضائري از طريق صحيح به دست علامه نرسيده است و نسبت کتاب به او ثابت نيست. همچنين تضعيف مرحوم مجلسي(ره) نيز قابل قبول نيست چون ايشان هم اجتهاد رجالي کرده يا نقل او از ابن غضائري است.

مجتهدي است که نظر شخصي داده است و گفته از نظر رجالي ضعيف است. ممکن است مجتهد ديگري مقابل او بگويد سليمان بن داود ضعيف نيست.

بايد بحث کنيم که آيا توثيق آقاي خوئي(ره) بنابر اينکه کتاب علي بن ابراهيم را از توثيقات عامه مي داند، صحيح است يا خير؟/910/241/ح

 

مقرر: هادی قطبی

 

 

منابع:

[1] . وسائل‏الشيعة، ج15، ص 26،  بَابُ أَقْسَامِ الْجِهَادِ وَ كُفْرِ مُنْكِرِهِ وَ جُمْلَةٍ مِنْ أَحْكَامِهِ، ح 2.

[2] . سنن ابي داود، ج2، ص347، ح2642.

[3] . وسائل‏الشيعة، ج16،‌ ص104، بَابُ صِحَّةِ التَّوْبَةِ مِنَ الْمُرْتَد: مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ وَ غَيْرِهِ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ مَنْ كَانَ مُؤْمِناً فَعَمِلَ خَيْراً فِي إِيمَانِهِ ثُمَّ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ فَكَفَرَ ثُمَّ تَابَ بَعْدَ كُفْرِهِ كُتِبَ لَهُ وَ حُسِبَ لَهُ كُلُّ شَيْ‏ءٍ كَانَ عَمِلَهُ فِي إِيمَانِهِ وَ لَا يُبْطِلُهُ الْكُفْرُ إِذَا تَابَ بَعْدَ كُفْرِهِ؛ اگر کسي  مومن باشد و کارهاي نيکي کرده باشد، بعد دچار فتنه و مشکل و شبهه شود و باعث کفر و ارتداد شود، سپس به خود بيايد به اسلام بر گردد و توبه کند، تمام کارهايي که در زمان ايمان انجام داده، حساب مي شود و کفر آن اعمال را باطل نمي کند. برعکس اسلام که مي فرمايد: «الْإِسْلَامُ يَجُبُّ مَا قَبْلَهُ»(مستدرك‏الوسائل، ج7، ص448) که اسلام تمام اعمال قبل را باطل مي کند. و حکم ارتداد فطري که مي گويند توبه قبول نيست، يعني مانع اجراي حد نيست و حد ثابت است؛ نه اينکه ميان خود و خدا توبه اش قابل قبول نيست.

[4] . قرآن شريف مي فرمايد: «وَ جاوَزْنا بِبَني‏ إِسْرائيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْياً وَ عَدْواً حَتَّى إِذا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ الَّذي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائيلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمينَ آلْآنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَ كُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدينَ»؛ يونس/ 90 و 91..

[5] . الخصال، ج 1،‌ ص274 - تفسيرالقمي، ج2 ،‌ص320.

[6] . اسراء/ 33.

[7] . نسخه بدل:‌مالهم.

[8] . الخصال، ج1 ،‌ص274.

[9] . تهذيب‏الأحكام، ج4 ، ص 114.

[10] . وسائل‏الشيعة، ج15، ص 26.

[11] . رجال النجاشي - فهرست أسماء مصنفي الشيعة، ص: 185.

[12] . رجال العلامة - خلاصة الأقوال؛ ص: 225:‌ سليمان بن داود المنقري‌،‌ منسوب إلى منقر بن عبيد الله بن مقاعس بن عمرو بن كعب بن زيد مناة بن تميم بن مرة بن أد بن طابخة بن إلياس بن مضر أبو أيوب الشاذكوني الأصفهاني قال النجاشي ليس بالمتحقق بنا غير أنه يروي عن جماعة أصحابنا من أصحاب أبي جعفر و كان ثقة و قال ابن الغضائري إنه ضعيف جدا لا يلتفت إليه، يوضع كثيرا على المهمات..

[13] . نقل از:‌ معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرجال؛ ج‌9، ص: 269.

[14] . معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرجال؛ ج‌9، ص: 269 –270.

 

 

 

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۱۴ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۳۹:۳۲
طلوع افتاب
۰۶:۱۳:۳۶
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۵۰
غروب آفتاب
۱۹:۵۳:۲۲
اذان مغرب
۲۰:۱۱:۳۰